فرا‌سویِ شب

باد از گیسویِ تو می‌آغازد،
شب در چشمِ تو می‌خوابد،
عشق از دستِ تو می‌روید
و منم که در تند‌بادِ شب، هنوز عشق را می‌جویم...

دست‌هایت را به من بسپار،
تا نجوا کنم در نگاهِ تو بی‌ترس
تا سفر کنم در نگاهِ تو آرام
تا فراسویِ شب، تا پگاه...

داریوش دولتشاهی