صفحات
چکیده
دکلمهها
قفس
من قفس را زندگی میدیدم و خود را همان زندانیِ آن، تا تو را آزادیِ جسمم بدیدم از وجودم پرّ کشیدم...
فارغ از آنکه شکسته است
شاخه
و لانه خراب است، رفتم و نامِ تو را مرحمی بر دردِ بی درمان کشیدم...
داریوش دولتشاهی
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی