قفس



من قفس را زندگی‌ میدیدم و خود را همان زندانیِ آن، تا تو را آزادیِ جسمم بدیدم از وجودم پرّ کشیدم...

فارغ از آنکه  شکسته است
شاخه و لانه خراب است، رفتم و نامِ تو را مرحمی بر دردِ بی‌ درمان کشیدم...


داریوش دولتشاهی