میانِ دو راه ایستادهامدو افق
دو هستی
و دو پایان، که یکی پایانِ دیگریست...
یکی عشقی به عمق همه دریاها، و دیگری رودی خشکیده عشق!
یکی، چشمانی سرسبز، و دیگری کویری چشم!
یکی، دلی زلال و روان، و دیگری تاریک و راکد دل!
نایِ گزینش نیست...
خستهام.به خانهام باز میگردم...
تنها، بدونِ هیچ راه!
" داریوش دولتشاهی"